لوح دل |
|||
گاهی پنجره ای به روی دل گشوده می شود، رو به خورشید و نسیم، احساس می کنی که نسیمی تازه می وزد، خنک و روحبخش، که جان را شاداب می کند و روح را طراوت میبخشد. احساسی غریب، اما آشنا! شاید نیاز ما به این «نسیم معطّر و تازه»، بیش از غذا و آب باشد. اگر آن «هوای معنوی» در کوچه پس کوچه های دل نوَزد، اگر آن «نسیم خوشبو» در فضای تو در توی جان نپیچد، دل میمیرد و جان میافسرد و میفرساید. آن حال و هوای «نمیدانیم چه؟» و «از کجا؟» رمز باطراوت ماندن شاخ و برگ وجود ماست. مرده دلی و جان فرسودگی را هرگز غذا و آب و میوه و کباب، از بین نمی برد. گاهی بعضیها در حسرت ذرهای از این نسیمها، سالها انتظار میکشند و نمییابند. برخی هم کلبه در دامنة این کوه و دشت دارند و قدر نمیشناسند. فکر میکنم عرفه یکی از همین نسیم هاست که از کوی یار برمیخیزد و از بوستان معطّر «عرش» می گذرد و «عطر ملکوت» را برای زمینیان می آورد. از این «نفحات رحمانی»، گهگاهی به بشر روی می آورد و تارهای جان را به ارتعاش وا می دارد و دلنشین ترین «موسیقی ملکوتی» را در «رواقِ جان» طنین افکن می سازد، اما... عرفه مقوله ای دیگر است، و... فصلی است، سوای فصلهای چهارگانه سال. ساعات و ایامش از بهشت به عاریت گرفته شده است. باری... با این نسیمهای معنوی چه میکنی؟ مگر نه اینکه وقتی خورشید، تابان است، لباسهای شسته را روی بند میافکنی تا هم خشک شود و هم ضدّعفونی گردد؟! این مناسبت های روحانی، تابش خورشیدِ پاکی و عرفان بر بام همه عالم و عالمیان است. باید دل را در این چشمه شست، باید تن را به آفتاب عرفه سپرد، باید از این فرصتِ فوق طلایی بیشترین بهره را گرفت. وقتی گلدان و باغچه، نیازمند «آبیاری» است، دل و جانِ ما به «آب حیات» نیازمندتر است. (چشم دل، جواد محدثی، ص 15-18) نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
|||
![]() |